عمومامه دیشب رفت.

به قول عمه طاووس که امروز مویه می کرد:"اسبابت را جمع می کردی و می گفتی می خواهم بروم خانه ام.، بِرارم."

بالاخره رفت خانه ی خودش.

چند روزی بود که حالش دوباره بد شده بود.

ساعتی پیش از مردنش، زنگ زدم به عموحسن. گفت چیزی نخورده است. حتی نتوانسته بود لیوانی شیر بخورد.

قطع که کردم گریستم- این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست.

ساعتی بعد گوشی ام که زنگ خورد، گفتم یا الله!. فهمیدم. پدرم خبر داد.

.

خواهش های فروغ بی ثمر بود.؛ مثل کسی که می خواهد فراموشی نگیرد، رفتم سراغ آلبوم عکس و یک به یک با عکس ها گریستم.

.

پ.ن:

عنوان از مویه های عمه سروناز.

هه ناسه: نفس

هه ناسه ی سرد و دلی پر درد...

تا باد ز دنیای شما، قسمتم این باد...

حسرتِ بی پایانِ یک اتفاقِ ساده...

ام ,خانه ,گریستم ,یک ,عکس ,ی ,هه ناسه ,تو بمیری ,فروغ بی ,بی ثمر ,های فروغ

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزش پدافند غیر عامل در مدرسه کانال تلگرام انتشارات فلوکانت پلی اکریل آمید پلی الکترولیت فاطر اعصاب محصولات اورگانیک کافی نت و مرکزکپی صحافی آسمان خبری و آموزشی وبلاک مهندس مهدی دارائی